مانیمانی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

من و مامانی و بابایی

جشن تولد دوسالگی

امسال جشن تولدت مفصل تر بود و 3روز بعد از تولد اصلیت جشنو گرفتیم .شب اول مامان جونا و باباجونا و دایی و خاله و عمه و عمو بودن و شب دوم دوستامون.اول جشن تولدو تو خونه برگزار کردیم و بعدش برای شام رفتیم بیرون.کیک هم که مثل پارسال اون چیزی که میخواستم نشد ولی به غیر اون همه چی خوب بود مخصوصا مانی نخودچی . خسته شدی رفتی رو تخت خوابیدی میگی لا لا حالا نوبت کادوهاس(دست همه درد نکنه ) مامان جون حوری خاله جون محبوبه و دایی جون مهدی عمه فاطمه عمو رضا مامان جون عصمت و عمه فرزانه هم نقدی حساب کردن اینم از کادوی مامان مریم و بابا حامد به شیرین ترین پسر دنیا ...
24 بهمن 1393

اخبار24ماهگی

دقیقا شدی مثل یه ظوطی هر چی میشنوی تکرار میکنی.دیگه تو هم تصمیم گرفتی از خجالت رایحه دربیایی و یه وقتا همین جوری الکی از کنارش که رد میشی با هر چی که دستت باشه میزنی تو سرش و اونم بلند میشه دنبالت میکنه تو هم از ترس گریه و فرار میکنی .یه مدت هر روز صبح تا از خواب بلند میشدی میگفتی جیش دارم من هم که کله سحر داغون و خوابالو(معلوم هم نبود که راست میگی یا سرکاریه) بهت پیشنهاد بیشرمانه جیش در پوشک میدادم و تو هم هی میگفتی مامان بابا جیش دارم تا اینکه دیگه خودت بیخیال این قضیه شدی. ...
24 بهمن 1393

24ماهگیت مبارک

چرخ چرخ عباسی    چه کفش و چه لباسی!    چه خونه ی قشنگی    به به چه عطر یاسی چه جشنی و چراغی    چه کیکی و چه شمعی    بیاین همه بگیریم    یه عکس دسته جمعی برای تو آوردم    هدیه,گل و عروسک    صد ساله شی ایشالا    تولدت مبارک قربون پسرک مهربون و بانمکم بشم که 2 ساله شده ...
24 بهمن 1393

تولد بابا حامد 93

تولدت مبارک حامد جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان .دیگه چون تولد پدر و پسر 5 روز با هم فاصله داره منم یه عالمه کار دارم فقط تونستم هول هولکی یه کیک ساده درست کنم و یه جشن سه نفره بگیریم. اینم از کادوی من و مانی به بابا حامد که اسم سه تامون روی دونه های برنج حک شده(البته چون این چند وقته خیلی دختر خوبی بودم یکی هم برای خودم سفارش دادم ) ...
24 بهمن 1393

تولد اوحد کوچولو

تولدت مبارک عزیز دل خاله(نه عمه) اینم از مانی که شمع تولد همه رو فـــــــــــــــــــوت میکنه کادوها که باز شد بِکش بِکش و گریه وزاری هم به پا شد  ولی برامون تجربه شد که توی جشن تولدت وقتی همه رفتن کادوها رو باز کنیم که نه تو نه بچه های دیگه غصه نخورین . ...
19 بهمن 1393

اولین کوتاهی مو

تا الان همیشه مامان جون موهاتو در حد مرتب شدن کوتاه میکرد و تو هم خیلی دوست داشتی تا حدی که هر وقت میخواست موهای خانم زهرا و رایحه رو کوتاه کنه رایحه فرار میکرد ولی تو هی به مامان جون میگفتی قیچی که موهای تورو کوتاه کنه تا اینکه جمعه 3 بهمن بردیمت آرایشگاه دوست بابا <رضا آرسنال> .توی راه بهت میگفتم میخوایم بریم آقاهه موهاتو مثل مامان جون قیچی قیچی کنه از همون جا ساز مخالف شروع کردی و میگفتی نه نه,دیگه بقیه ماجرا هم کاملا از روی عکسا مشخصه. خوش تیپ که بودی خوش تیپ تر هم شدی ...
6 بهمن 1393

اخبار23ماهگی

به علت ضیق وقت اخبار 23 ماهگی به روایت تصویر راستی 2تا دندون نیش بالات در اومده و همچان داری به خاطر دندون در اومدنات اذیت میشی و اینکه این روزا تو اوج حس مالکیت به سر میبری و همش میگی اینه منه,اونه منه و با رایحه و خانم زهرا در حال بِکش بِکشی . ...
29 دی 1393