مانیمانی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

من و مامانی و بابایی

دومین مسافرت

1392/4/30 14:27
نویسنده : مامان مریم
685 بازدید
اشتراک گذاری

یه کم بین سفر اول و دومت فاصله افتاد آخه توی این 3ماه همش دل درد داشتی¸برای همین صبر کردیم تا حالت خوب بشه و بریم سفر(خدارو شکر دوره کولیکت 3ماهه بود نه 6ماهه¸هرچند روزای سختی بود ولی بالاخره تموم شد).با دوستامون رفتیم رامسر.برای اولین بار سوار تله کابین شدی¸دریا رفتیم و جنگل و بهتر از همه اینانیشخند رفتیم خرید که برای تو هم تیتیش خریدم قشنگم.تو با تعجب همه جارو نگاه می کردی.اینجا سرتو از پنجره تله کابین کردی بیرون که قشنگ همه جارو ببینی.تله کابینسه تاییمانیدسته جمعی           بابایی یه کوچولو جیش کردم میشه عوضم کنی؟تعویض          باباجون مچکرم¸بابا جون مچکرم(بیا یه کم استراحت کن خسته شدی بابایی)مانی و بابامانی             چقدر هوا سرده¸منو بزارید تو ماشین می خوام بخوابمخوابمانیمامانبابا                                              من و بابام¸سامیار و باباشمانی و ...مانی              نکته قابل توجه این سفر این بود که چون به ننو عادت کرده بودی(به خاطر دل دردات)¸توی این سفر انگار یه گمکرده داشتی و نمی تونستی بخوابی¸خلاصه همه دست به دست هم داده بودیم تا تو رو بخوابونیم¸یا با تکون دادنت توی کریر یا توی ملافه و همین باعث شد که من تصمیم بگیرم وقتی برگشتیم خونه ترکت بدم نیشخندتا اگه جایی رفتیم دیگه اذیت نشی و روی پاهام بخوابی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)