چهارمین مسافرت
بابایی پیشنهاد داد که آخر هفته یه سفر بریم و وقتی پرسید کجا بریم من طبق معمول همیشه گفتم شماااااااااااال ولی چون زمانش کوتاه بود تصمیم گرفتیم یه جای نزدیک بریم و در آخر رفتن به شهر همدان تصویب شد.پنجشنبه(4 مهر) ساعت 5 راه افتادیم و دیگه وقتی رسیدیم همدان هوا تاریک شده بود‚ برای بابا طاهر عریان از تو ماشین یه دستی تکون دادیم و رفتیم سمت گنج نامه و وقتی خیالمون راحت شد که گنج نامه هنوز پابرجاس رفتیم به سمت هتل پارسیان آزادی ‚اونجا بود که گفتن یه اتاق 2 تخته دارن و یه سوییت‚وقتی رفتیم اتاق رو ببینیم دیدیم که ای وای دو تا تخت با یه متر فاصله تو اتاقه‚اونوقت چه جوری می خواستیم بخوابیم.من روی یه تخت بابا هم رو یه تخت پس تو می خواستی کجا بخوابی گل پسر من؟ در نتیجه سوییت رو گرفتیم که یه تخت دونفره داشت برای من و شما و یه تخت یه نفره برای بابا حامد.بابا هم که دید تک افتاده دکوراسیون اتاقو بهم ریخت و تختشو کشید و کشید و کشید تا نصفه و نیمه اومد کنار ما.صبح ساعت 6 صبح خیلی خوشحال و خندون چشاتو باز کردی و مشغول بررسی مکان جدید بودی و منم که دیدم اوضاع خطریه و اگه یه کم بهت رو بدم و بخندم دیگه خواب تمومه و باید پاشم باهات بازی کنم به طور نامحسوس زیر نظر گرفتمت تا بعد از 45 دقیقه بازی و آواز و کنجکاوی بالاخره ناامید شدی و دوباره خوابیدی.بعد از خوردن صبحونه وسایلمونو جمع کردیم و رفتیم گنج نامه و با کالسکت(برای اولین بار) اونجا گشتیم و عکس انداختیم و دیگه چون خوابت می اومد رفتیم با ماشین دور زدیم تا شما یه کم بخوابی.مانی گل گلی شما که این دو روز تو اعتصاب غذا بودی ولی ما که گرسنه بودیم رفتیم رستوران برای نهار ولی مگه میذاشتی ما غذا بخوریم شیطونک تا جایی که صاحب رستوران گفت این مانی کوچولوتونو بدید ما باهاش بازی کنیم شما هم غذاتونو بخورید.بعد از ناهار رفتیم سمت غار علیصدر ‚بلیطش برای 2 ساعت بعد بود و چون می دونستیم که تو خوابت میاد و اذیت میشی منصرف شدیم و یکمی همونجا گشتیم و عکس گرفتیم و برگشتیم سمت خونه.از اونجا تا خونه هم(3 ساعت) کلا خواب بودی.سفر کوتاهی بود ولی خیلی خوب بود. اییییییییییییییی بابا این چه مسافرتی بودنیومده داریم بر می گردیم.....