یازدهمین مسافرت
25دی رفتیم سمت کیش.تا رسیدیم تو اتاقمون سریع رفتی سراغ کتری برقی دیگه وقتی دیدی اونجا خبری از قابلمه و ماهیتابه نیست مجبور شدی به همون قانع بشی.
هر دفعه که میخواستیم سوار ماشین بشیم گریه و زاری میکردی که چرا از کالسکه پیادت میکنیم و با ماشین میریم.پاساژ رفتن هم که خیلی علاقه نداشتی و روز آخر تا میرفتیم تو پاساژ از کالسکه میپریدی پایین و میدوییدی سمت در و میگفتی دَدَ خلاصه که اصلا نمیزاشتی من با خیال راحت و آسوده خرید کنم.اینم از ماشین پلیسی که برات خریدیم و دیگه هر جا میخواستیم بریم بغلش میکردی و با خودت میاوردی.
یه روزم رفتیم پارک دلفینا که چون خواب بودی یه ساعت دیر رسیدیم و باغ پرندگانشو ندیدیم و همون اولش حالمون گرفته شد چون اجازه ندادن دوربینو ببریم تو به بهانه اینکه دوربینتون حرفه ایه.قسمت دوم برنامش هم که نمایش تو سالن بود که تو خسته شدی و اومدیم بیرون,قسمت سومش که نمایش دلفینا بود قبل اینکه شروع بشه میگفتی بریم بیرون و تونستیم با بستنی گولت بزنیم تا شرع بشه و ولی بازم تا آخر برنامه دوام نیوردی و زدیم بیرون.
مانی چوب شور خور در فروگاه