مانیمانی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

من و مامانی و بابایی

تختخواب

1392/9/11 23:50
نویسنده : مامان مریم
257 بازدید
اشتراک گذاری

ماشالا انقدر بزرگ و رشید شدیماچ که دیگه تختت برات فسقلی شده و مثل پرنده های توی قفس هی به این ور و اون ورش می خوریناراحت ‚برای همین بابایی دست به کار شد و چون تخت اصلیت توی اتاقت بود و از در اتاق رد نمیشد بازش کرد و اورد توی اتاق خودمون دوباره بستش.شب که خواستم بخوابونمت بعد از صد بار شیر دادن بالاخره خوابت برد و وقتی گذاشتمت توی تخت طبق عادت شبای قبلت که تا میذاشتمت توی تختت در حالی که خواب بودی سعی میکردی دمرو بشی ولی چون جای غلتیدن نبود بیخیال میشدی و به خوابت ادامه میدادی ولی توی تخت جدیدت موقع غلتیدن به جایی گیر نکردی و عمل غلتیدنت با موفقیت انجام شدYatta و تو هم خوشحال ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ از این پیروزی چشماتو باز کردیمژه و انگار نه انگار که خواب بودی.چند بار خوابت کردم ولی تا میخوابوندمت دوباره بیدار میشدیشکلکهای جالب و متنوع آروین تا بالاخره بابا حامد اومد خونه و ما هم از اتاق اومدیم بیرون تا هم ما شام بخوریم و هم شما یه کم بازی کنی تا کاملا خسته بشی که راحت بخوابی.قسمت دوم خواب کردنتو شروع کردیم ولی بازم با شکست مواجه شدیم و دوباره تا مذاشتمت تو تخت بیدار میشدی.آخرش بابایی مجبور شد تخت کوچولوتو دوباره بیاره و بالاخره بعد از 2 ساعت و نیم http://sheklake-2020arosak.blogfa.com/تا گذاشتمت تو تختت خوابیدی.تخت1تخت2تخت3              بین دو نیمهنیشخند                                 تخت4                                              با خیال راحت خوابیدی رو تخت فسقلیتتخت5              اینم از این تختت که برات شده تخت بازیمتفکرتخت6تخت7تخت8   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سمانه
12 آذر 92 11:10
قربون مانی جونم من توسط وبلاگ سارینا با وبلاگ شما آشنا شدم واز سومین مسافرت مانی وبلاگو دنبال می کنم خیلی دوستون دارم سمانه از تبریز هستم
مامان مریم
پاسخ
مرسی خاله سمانه جون.ما هم دوست داریم