اولین یلدا
چه یلدای پر جنب و جوشی بود.هر کسی مشغول یه کاری بود.خاله جون محبوبه و عمو سعید درگیر مهار کردن رایحه بودن‚خانم زهرا هم که دیگه کلا از کنترل خارج شده بود و خونه رو گذاشته بود رو سرش‚منم که مشغول عکاسی بودم‚ بابایی هم که درگیر شما بود که آروم و قرار نداشتی و همش میخواستی بیای بغل و از اونطرف هم که خانم زهرا جلوت از اینور به اونور میدویید شما هم ذوق کرده بودی و دلت میخواست دنبالش بری‚بابا جون و مامان جون هم درگیر کرسی گذاشتن و آماده کردن غذا و ... بودن.اولین یلدات خاطره انگیز بود و پرانرژی و پر سروصدا. اینم اولین یلدای من و بابا حامد.وااااااااااااااااای بابایی رو ببین چقدر کوچیک بوده اینم کادویی که بهم داد(البته همین سنجاب خانم بعدا ازم یه گاز محکم گرفت)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی