1ماه با مانی
روزای اول یه کمی زردی داشتی¸دو بار مجبور شدیم برای اینکه درجه زردیت معلوم بشه ببریمت دکتر و از کف پاهای کوچیکت خون بگیرن که خدارو شکر اونقدر بالا نبود که مجبور به بستری بشی. اون اولاش وقتی میخوابیدی دهنت باز می موند¸وای که چقدر خوشمزه می شدی. مانی جون دهنتو ببند یه وقت مورچه میره توش باشه مامان مریم دیگه دهنمو میبندم.حالا خوب شد؟ الان دیگه بیدار شدم پس دهنمو باز میذارم¸آخه میخوام یه کم هوا بخورم. چند روز بعد از به دنیا اومدنت مدام از چشات اشک میومد و کنارش چرک جمع میشد و پلکات به هم مچسبید¸رفتیم دکتر و معلوم شد که دچار تنگی مجرای اشک شدی و قرار شد مامانی گوشه چشمتو اونقدر ماساژ بده تا خوب بشه. 18روزگیت ختنه شدی(بمیرم برات که اذیت شدی). 20 روزت بود که تو هم دچار کولیک شدی(مثل اوحد نی نیه دایی جون مهدی که فقط 10 روز ازت بزرگتره).وای که چه روزایی رو ساعتها با هم گریه کردیم.تو درد می کشیدی و منم با دیدن دردت عذاب می کشیدم.الهی مامان بمیره برای دل کوچیکت.معمولا عصرها دل درد داشتی و یه کارایی تو اون شرایط آرومت میکرد مثل صدای سشوار که برات دانلود کرده بودم¸تکون دادنت توی کریر و ننو(البته وقتی شدید می شد دیگه ننو فایده نداشت وفقط کریرو قبول داشتی)¸ماشین سواری و آهنگ ناری ناری و ...