مانیمانی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

من و مامانی و بابایی

اخبار 19ماهگی

1393/7/5 12:36
نویسنده : مامان مریم
198 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا همش ساز مخالف میزنی:هر چی بهت میگیم میگی نه.دیگه تو هم انقدر رایحه بهت زدو گازت گرفت که این کارو یاد گرفتی و میخوای گازش بگیری(البته هنوز در همون لحظه نمیتونی از خودت دفاع کنی و هر وقت که حسشو داشته باشی یه دستی به سر و روی رایحه میکشیخندونک),یه کار دیگه ای که میکنی اینه که تا میبینی کسی گریه میکنه مثلا خانم زهرا یا رایحه میدویی یه دونه میزنی تو کله اش(آخه مامان جون اینجور وقتا آدم باید طرفو دلداری بده و نازش کنه).همش دوست داری تا کسی دراز میکشه بری بشینی روش ,یه وقتایی دنده عقب میری که تو بغل خانم زهرا یا رایحه بشینی و میگی توش یعنی میخوای تو بغلشون بشینی آخه من قربون این مدل حرف زدنت بشمبوس.وقتی داری با بابا بازی میکنی همش صدام میزنی مامان که نگاهتون کنم.وای از وقتی که شبا از جلوی مغازه بابا میخواییم رد بشیم که بریم خونه باید از قبلش یه جوری حواستو پرت کنم که مغازرو نبینی وگرنه گریه و زاری میکنی که بابا بابا.مدام در حال بالا رفتن از مبل و صندلی هستی تو خونه خودمون که خیلی از وسایلا رو جمع کردم و گذاشتم تو اتاق تو خونه مامان جون هم که مجبوریم صندلیارو رو بزاریم تو اتاق یا رو میز.زیر میز هم یکی از جاهای مور علاقته برای بازی.نماز خوندنت خیلی باحاله حتما هم باید با حجاب کامل نماز بخونیخندهو لباتو قلمبه میکنی و برای خودت یواش یواش یه چیزایی زیر لب میخونی.قبلا وقتی بهت میگفتیم اسمتو بگو میگفتی مانیما ولی الان تا اسمتو بپرسیم خیلی قشنگ میگی مانی.اکثر کلمه هایی که بهت میگیمو تکرار میکنی,به خاله جون محبوبه میگی ممومه,باده(باشه),بدو و ...     خبر191خبر192خبر193خبر194خبر195خبر196خبر197خبر198خبر199خبر1910خبر1911خبر1912                                        تا در خونه مامان جون باز میشه تو رایحه میدویید میرید میچسبید به در همسایه روبرویی ,چی میشه اگه یهو در خونشونو باز کننقه قهه                                        در                                                                    اینم از روز تولد مامان مریم:رفتم دوربینو از تو کیفش دربیارم که دیدم محافظ لنزش شکسته و هر چی تلاش کردیم باز نشد,رفتم سراغ دوربین قبلیم که تا اومدیم 2 تا عکس بگیریم شارژش تموم شد,رفتیم سراغ گوشیم که باهاش عکس بگیریم که اونم ته شارژش بود و خلاصه اینم از تولد من با این همه تلاش و چند تا عکس کوچولو موچولوتولد1تولد2تولد3

پسندها (1)

نظرات (0)